میانبر به تباهی به قلم ستاره لطفی
پارت نهم
زمان ارسال : ۳۹۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه
باورش برایش سخت بود. نمیتوانست درک کند که چرا این شهرک خالی است.
چشمانش را در حدقه چرخاند و به سمت شیشهی ماشین که توسط تارا پایین کشیده شده بود خم شد. با تعجبی که در کلامش مشهود بود، پرسید:
- بابا، اینجا چرا اینطوریه؟ چرا خالیه؟!
محمد دستش را دور فرمان ماشین حلقهرمان فوق برای چاپ ارسال شده است و دیگر امکان مطالعه آن وجود ندارد. با تشکر از درک و توجه شما خوانندگان عزیز
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
ستاره لطفی | نویسنده رمان
چشم ممنون از انرژی که میدی🥰😍
۱ سال پیشمرضیه
00رمان خوبیه بی صبرانه منتظر پارت جدیدم عزیز کاش بیشتر پارت میزاشتین
۱ سال پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
ممنون عزیزم، حتما❣️
۱ سال پیشمهسا
00عالیه این رمان :)
۱ سال پیشسیتا
00رمان خوبه ولی پارت گذاریش کم هستش
۱ سال پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
منم با نظرات انگیزه میگیرم، وقتی نظری نمیبینم حقیقتا اشتیاقم برای پارت گذاری کم میشه:)
۱ سال پیش
ترانه
00همین دنده برو جلو نویسنده👌 فایتینگ✊️❤️فقط پارتگذاری و بیشتر کن🌹